فیک کوک [ ظلم]پارت ۱۳
جونکوک
با شنیدن صدای در سرشو اورد بالا
جونکوک :برو به جون اون تهیونگ دعا کن که می خوام از این اتاق درت بیارم وگرنه تا عمر داشتی باید اینجا میموندی بلند شو
ا/ت :باشه هق
از روی زانوهام بلند شدم و رفتم سمت در و از اتاق خارج شدم
جونکوک :دختره از اتاق خارج شد منم باصدای بلند بادیگارد شخصیمو صدا کردم
بادیگارد:بله ارباب
جونکوک:این جنازه رو از اینجا ببرید بیرون و جنازه های توی حیاطم ببرید
و بسوزونیدشون به اجوماهم بگو یکیو بفرسته بیاد اینجارو تمیز کنه نبینم یه لکه هم بمونه
بادیگارد :چشم ارباب
جونکوک
دختره رو بردم سمت اتاق قبلی انداختمش توی اون اتاق و درو قفل کردم اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین رفتم سمت تهیونگ که روی کاناپه ولو شده بود
تهیونگ :دختره رو اوردی بیرون از اتاق
جونکوک :بله قربان امر دیگه ای نیست (خنده )
تهیونگ :(خنده ) نه نیست
بلند شدم رفتم سمت اشپزخونه از اجوما یه مقدار غذا گرفتم و با قرصای دختره رفتم سمت حال جونکوک
جونکوک:هوم
تهیونگ:دختره رو کجا بردی
جونکوک :اتاق قبلیش
تهیونگ :حالا کلید همون اتاقو بده
جونکوک :می خوای براش غذا ببری
تهیونگ :هوم خالا بده
جونکوک :کلیدو از جیبم دراوردم بگیر اینم کلید زیاد پرروش نکنی ها
تهیونگ :(چشم غره و لبخند)
کلیدو گرفتم و رفتم سمت اتاق دختره کلیدو انداختم تو درو وازش کردم ۰۰۰۰۰۰
امروز دوتا پارت گذاشتم لطفا حمایت کنید شرمنده بچه ها چند هفته به دلایلی نبودم جبران میکنم 🙂🙂
با شنیدن صدای در سرشو اورد بالا
جونکوک :برو به جون اون تهیونگ دعا کن که می خوام از این اتاق درت بیارم وگرنه تا عمر داشتی باید اینجا میموندی بلند شو
ا/ت :باشه هق
از روی زانوهام بلند شدم و رفتم سمت در و از اتاق خارج شدم
جونکوک :دختره از اتاق خارج شد منم باصدای بلند بادیگارد شخصیمو صدا کردم
بادیگارد:بله ارباب
جونکوک:این جنازه رو از اینجا ببرید بیرون و جنازه های توی حیاطم ببرید
و بسوزونیدشون به اجوماهم بگو یکیو بفرسته بیاد اینجارو تمیز کنه نبینم یه لکه هم بمونه
بادیگارد :چشم ارباب
جونکوک
دختره رو بردم سمت اتاق قبلی انداختمش توی اون اتاق و درو قفل کردم اومدم بیرون از پله ها رفتم پایین رفتم سمت تهیونگ که روی کاناپه ولو شده بود
تهیونگ :دختره رو اوردی بیرون از اتاق
جونکوک :بله قربان امر دیگه ای نیست (خنده )
تهیونگ :(خنده ) نه نیست
بلند شدم رفتم سمت اشپزخونه از اجوما یه مقدار غذا گرفتم و با قرصای دختره رفتم سمت حال جونکوک
جونکوک:هوم
تهیونگ:دختره رو کجا بردی
جونکوک :اتاق قبلیش
تهیونگ :حالا کلید همون اتاقو بده
جونکوک :می خوای براش غذا ببری
تهیونگ :هوم خالا بده
جونکوک :کلیدو از جیبم دراوردم بگیر اینم کلید زیاد پرروش نکنی ها
تهیونگ :(چشم غره و لبخند)
کلیدو گرفتم و رفتم سمت اتاق دختره کلیدو انداختم تو درو وازش کردم ۰۰۰۰۰۰
امروز دوتا پارت گذاشتم لطفا حمایت کنید شرمنده بچه ها چند هفته به دلایلی نبودم جبران میکنم 🙂🙂
۱۷.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.